اگه سابقه گازگرفتن دارید بوسیدن دست پدر مادرو بیخیال شید . . . . . یه بار اومدم دست بابامو ببوسم فکر کرد میخوام گازش بگیرم با لگد زد پرت شدم تو تراس 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ حالا از همه ديوونه تر آقا جونم بوده، رفته ماست بخره غيب ميشه، بعد ٢ روز يهو زنگ زده من مكه ام . . . . كاروان محل نفر كم داشته اين همونجورى با زيرشلوارى ميره 😂😁😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ میگن جاناتای گاهی وقتا میره سر چاه های نفت فاتحه میخونه 😂 آخه همه دوستان دوران بچگيش حالا نفت شدن 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یجا خونده بودم که هر وقت داشتی میباختی بخند تا حریفت به بردش شک کنه سرعتم بالا بود مامور نگه داشت جریمه کرد نشستم زمین قهقه زدم به جرم مصرف مواد مخدر بازداشت شدم الانم تو دادگاه ام دارم به قاضی میخندم هی میگه اعدام 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ دانشمندان کشف کردند در تمامی سریالهای ایرانی افراد به یکی از چهار طریق زیر باردار میشوند . . . . بلوتوث نگاه آغشته به لبخند پیام بازرگانی گرده افشانی 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ میگه برای قانع کردن افراد بهتره اونا رو لمس کنید . . . . . اومدم رانندهتاکسی رو قانع کنم پول خرد ندارم دستمو گذاشتم روی پاش گفت جووون شما اصن کرایه نده 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اوایل که تلگرام پیدا شده بود یه بنده خدایی میگفت منو تو یه گروهی عضو کردند هر از گاهی یه پیام تو گروه میومد که مثلا . . . عباس تَرک کرد عسکر تَرک کرد منم فکر میکردم مثلا عباس و عسکر اعتیاد داشتن حالا ترک کردن منم یه پیام میذاشتم : بسلامتی مبارکه ایشالله ریشه هرچی مواد مخدر هست خشک بشه و روزی برسه که دیگه شاهد یکنفر معتاد تو جامعه نباشیم 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ سر صبحی، یه سوالی ذهنمو درگیر کرده . . . . این مگسا که توی اتوبوس گیرمیفتن و تو یه شهردیگه بیرون میان، تکلیفشون چی میشه؟ چی به سر خونوادشون میاد؟ 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ خوشبحالتون صداتون خوبه جا تايپ كردن ويس ميدين . . . . من كه به هركی ويس ميدم تا ميشنوه ميگه ديگه ويس نده كسی كنارمه 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اسکیموها خیلی آدمای بدبختین تو فکر کن چندسال بگردی اونجا یه دختر پیدا کنی مخشو بزنی بعد پی ام بدی چی تنته 😂 . . . . . بگه پوست گوزن 😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ الان دوستان میرن مدرسه غیرانتفاعی ثبت نام میکنن سالی ۵ میلیون . . . . . یادش بخیر ناظممون میگفت فردا ۵۰۰ تومن کمک به مدرسه باخودتون بیارید خونه ی ما مثل سوریه میریخت بهم 😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ شوهر : قوطی چایی کجاست . . . . زن : شما مردا توی عمرتون نمی تونین چیزی رو به تنهایی پیدا کنید چایی تو کابینت ادویه هاست، تو قوطی كاكائو که روش نوشته نمک ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ متولدین اسفند خیلی مظلومن 😂 تو فکر کن بدنیا اومدی یکی داره دیوار رنگ میکنه یکی داره شیشه میشوره . . . . تو هم یه گوشه افتادی در حالی که ریدی به خودت 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﯾﻪ ﺭفیق ﺩﺍﺭم ﻣﻌﻠﻤﻪ،ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﺶ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺎﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ؟ . . . . ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮔُﻬﯽ ﻧﻤﯿﺸﯽ ﺑﺮﻭ ﺑﺬﺍﺭ ﺍﻭﻥ ﻣﻌﻠّﻢ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻧﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﻩ 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﺳﺎﻝ 68 ﺍﻣﺎﻡ ﻭ ﻫﺎﻳﺪﻩ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺎﻝ 86 ﻓﺎﺿﻞ ﻟﻨﮑﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﻣﻬﺴﺘﯽ سال93مهدوی کنی وپاشایی سال 95رفسنجانی وحبیب برای سلامتی جاناتی دعا کنید جون گوگوش در خطره 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رابطه انسان با مگس . . . . . . . طبق گفته دانشمندان دو نوع بيشتر نميباشد رابطه اول مگس روي شما مينشيند: در اين رابطه معلوم ميشه که شما چه انسان گهي هستي رابطه دوم مگس روي شما نميشيند: در اين رابطه نيز معلوم ميشود که شما هيچ گهي نيستي...؟؟؟؟ 😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اصفهانیه تو اتوبوس کیسه استفراغشو سوراخ سوراخ میکینه ازشیشه اتوبوس میگره بیرون مسافرا اعتراض میکنن چرا نمیندازیش؟؟ . . . . . . . . . . . میگه برنجاش رو میخام برای مرغامون 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ شب یواشکی میرفتم سیگاربکشم بابام بیدار شدگفت کجامیری؟ . . . . . گفتم دارم تو خواب راه میرم گفت چجوری جواب میدی؟ گفتم مشکل ما که یکی دوتا نیست حرفم میزنم 😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رفتم کتابفروشی خواستم وانمود کنم خیلی حالیمه گفتم کتاب ماورای انتگرال رادیکالیسم رو دارید؟!؟ گفت: بله 😂 . . . . پشمام ریخت 😂 گفتم پس یه جلد خرس مهربون بدید مرسی 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ توی تبلیغات شوینده، بچهها با هرچی دستشون میرسه خونه رو کثیف میکنن مادرا هم بعد از ناز کردن خونه رو تمیز میکنن . . . . منکه یادمه یه بار با مداد یه خط روی دیوار کشیدم تا یه هفته توی انباری زندگی میکردم، هر هشت ساعتم میومدن توی دهنم فلفل میریختن 😂😁😂😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ من یک سال مدرسه ای میرفتم که بابام ناظمم بود یه بار پدر یکی آمده بود گفت چرا بچه منو زدی؟ . . . . . . بابام گفت من بچه خودمم میزنم بعد صدام کرد گرفت منو مث سگ زد 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ طرف رفته خواستگاری ❤️❤️😂 بابای عروس با موبایل اومده میگه : جوان ، من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم 😂 . . . . یوزر پسورد تلگرامتو بزن 😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ امروز راننده تاکسی کولرو روشن نکرد ، منم تا آخرِ مسیر با تمام بحث های سیاسیش مخالفت کردم . . . . . داشتم می پختم ولی دلم خنک شد 😂 ارسال شده توسط مهدیس
@~@~@~@~@~@ دونفر به اسم محمود و مسعود با هم رفاقت دیرینه داشتن که مردم فکر میکردن این دونفر باهم برادرند روزی روزگاری معسود نقشه گنجی رو به محمود نشان داد و باهم تصمیم گرفتن که به دنبال این گنج برند یک روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظی کردن و رفتن *bazi_bazi* محمود نقشه ای در سر داشت که وقتی به گنج دست پیدا کرد معسود را از سر راهش بر داره و اونو بکشه بعد از چند روز سختی به گنج رسیدند و محمود طبق نقشه ای که در سر داشت مسعود را کشت و گنج را برداشت و به خانه اش برگشت با آن گنج زندگی اش را از این رو به آن رو شد *ieneh* ولی زن معسود که فهمیده بود معسود به دست محمود کشته شده با ناامیدی به شهر مهاجرت کرد و بعد از ادامه تحصیل در یک بیمارستانی به پرستاری مشغول شد *odafez* بعد از چند سال که آبها از آسیاب افتاد محمود به دلیل بیماری به بیمارستان شهر میره، اونجا بستری میشه اتفاقا زن معسود هم توی همون بیمارستان کار میکرده که یک دفعه دید محمود توی یکی از اتاقها بستری هست *palid* رفت تو اتاق و مطمئن شد اونی که بستری هست همون کسی هست که شوهرش را کشت... اینجا بود که زن مسعود به فکر انتقام افتاد از اتاق بیرون رفت و یک سرنگ را پر بنزین کرد و آمد خودش را پرستار کشیک معرفی کرد و سرنگ پر از بنزین را در بدن محمود خالی کرد *hora_hora* بعد از چند ثانیه حال محمود بعد شد و عرق میکرد در این لحظه زن مسعود خودش را معرفی کرد و به محمود گفت تو بودی که همسرم را کشتی و حالا من انتقام همسرم رو ازت گرفت و در بدنت بنزین تزریق کردم *malos* در این لحظه محمود از روی تخت پایین اومد *fuhsh* زن معسود فرار کرد محمود به دنبالش می دوید و با چاقویی که در دست داشت میخواست زن معسود رو هم بکشه زن معسود بعد از پایین رفتن پله ها به بن بست رسید و دیگه راه فرار نداشت محمود از راه رسید و با چاقویی که در دست داشت زن مسعود رو تهدید کرد زن مسعود که دیگه راه فراری نداشت تسلیم شد و روی زانوهاش افتاد و به محمود گفت منو بکش *odafez* محمود نامردهم دستان خود را بالا برد و میخواست چاقو را در قلب زن معسود فرو کند زن معسود چشمان خودش را بست و محمود دستان خود را رها کرد ولی ناگهان در فاصله بسیار کم از قلب آن زن محمود از حرکت ایستاد *btb* زن معسود چشمان خود را باز کرد و دید که محمود از حرکت ایستاده و چاقو هم در دستانش هست از پرسید چرا نمیزنی *ajibeh* محمود گفت بنزینم تموم شد *chendesh* @~@~@~@~@~@ ببخشید لطفا عصبانی نشید میخواستم کمی از حالت جدی در بیاین *vakh_vakh* *vakh_vakh* قصه ی ما برسر رسید بز به خونش نرسید
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم